قلم بر انگشتانم سنگینی می کند و نای نگاشتن در من نیست ، سیل اشک جوهر نقش بسته بر کلمات را مخدوش کرده است .
خواب ماندیم و باد صدای واپسین نفسهایشان را به گوشمان نرساند.
خواب ماندیم و نگاه پدری به فرزندانش را که برای همیشه با آنها وداع کرد ندیدیم.
خواب ماندیم و دردهای زنی را که حرفهای ناگفته اش را با خود به چوبۀ دار سپرد نشنیدیم.
چه بی خبر پاسخ فریاد بغض های فروخوردۀ فرزندان سرزمینمان را با دشنه و سرب داغ دادند.
چه بی خبر سی سال به عقب رانده و دیگر بار شاهد اعدام های شبانۀ مجرمان بی جرم شدیم.
دیگر تمام شد.
امشب آسوده بخوابید و فرزندانتان را با خون شیرین و فرزاد سیراب کنید.آسوده بخوابید و سفره های هفت رنگتان را با سینه های در خون کشیده و حنجره های پاره پارۀ عزیزانمان بیارایید.
آسوده بخوابید و خوابهای رنگینتان را با نگاه آخر آنان که بی شرمانه چارپایه از زیر پایشان کشیدید،مزین کنید.
آسوده بخوابید تا موسیقی رویاهایتان طنین قدمهای استوارشان باشد.
دیگر تمام شد .
با هر بار نگاه مادرانتان به یاد آورید مادران داغدیده ای را که کفن پوش به خون خواهی فرزندانشان می ایند.
پنج نام بر تبارنامۀ خونین این قبیله افزوده شد.فرزاد كمانگر، علي حيدريان، فرهاد وكيلی، شيرين علم هولی و مهدی اسلامیان