برای فرشته‌های سوختهٔ سرزمینم





و دیگر بار و دیگر بار چشمان غمزده و متحیر مادران و پدران بر تن زخمی و خاموش فرزندانشان خیره ماند
و دیگر بار و دیگر بار  ، کودکان ، عروسکان بی جان قصه ها شدند
 این بار عروسکان قصه ، فرشته‌های کوچکی بودند که شعله‌های آتش بی‌رحمانه تن نازکشان را بلعیدند
فرشته‌های کوچک سرزمینم ، شما نیز رویاهایتان سرشار از لباس سفید و توری و تاج درخشان بود ؟
چه فرق می‌کند

سهمتان در زندگی‌ لباس سفیدی شد که تن سوخته و بی‌ جانتان را در آغوش گرفت
بخاری ای فرسوده و مقداری نفت
همین
سهمتان همین شد از سرمایه های بی‌ پایان سرزمینتان
عزیزکان ، بازی بزرگان همین است
بی‌ رحم و بی‌ ترازو
یک سو تن ظریف و چشمان بازیگوش کودکان و دیگر سو ، مردانی که شعله‌های آتش را هم به خدمت خود میگیرند
فرشته‌های کوچک سرزمینم ، پرواز کنید
پرواز کنید ، آنقدر دور ، که دیگر بار شعله‌ها تنتان را نیازارند
پرواز کنید فرشته‌های کوچک سرزمینم
به اوج آسمانها نشینید و بازیهای نیمه تمام کودکی تان را از سر بگیرید
... و دیگر یک بار ، حتی یک بار به زیر پایتان نگاه نیندازید
حتا یک بار به زمین و سرزمینتان نیندیشید
اینجا هنوز کودکان خاله شادونه را دوست دارند
اینجا هنوز کودکان به اردو میروند و کلاس‌های درسشان بخاری دارد



پریسا دانشور ( پریِ کوچکِ غمگین) 9. دی.1391
 
 
 
 
 

 

... و دیگر هیچ



گنگ
مبهم
تاریک
هیچ چیز قابل تشخیص نیست
دستانم !!!
گویی رگهایم خشکیده اند ، قطره خونی در آنها جریان ندارد
نمیدانم جارو برقی صدایم میکند یا سیگار ، کَر شده ام . صدای محیط را نمیشنوم
سلولهایم متلاشی شده اند . همچون مورچه گانی گم شده در مزرعه ای  انبوه از ساقه های بلال و آفتابگردان
بند بند وجودم به سویی از جهان سفر میکنند و هر یک در جستجوی تو ، وجود تو ، بوی تو ... نام ات را فریاد میزنند
دیگر از خاطرات خوبم هم بدم می آید
آنها نیز با سفر صاحبانشان روحت را خراش میدهند
امروز هم پرنده ای از فراز اسمانها فرو نشست
میترسم ، از پرندگانی که نامه ای بر پایشان دوخته شده
کبوتر سپید بالی نبود که پیام آور طلوع زندگی باشد
این بار هم خبر سفر کرده ای بود
کرکس ها در آسمان به پرواز در آمده و کبوتران را لال کرده اند
تنها اشک پرندگان خبر از زخم بالهایشان میدهد




پریسا دانشور ( پری کوچک غمگین )  9 . فروردین ماه . 1391
parisadaneshvar@gmail.com