من ايرانى ام آرمانم شهادت


ميخندم ، ميخندم ، ميخندم
از ته دل ميخندم
... نه اشتباه نكنيد
اتفاقا به " آرمانم شهادت " نميخندم
"من ايرانى ام " برايم فكاهى و تبديل به طنز شده
احساس بى وطنى ميكنم
احساس بى ريشه گى
كدام وطن ؟ كدام سرزمين ؟ كدام هم وطن ؟ كدام تاريخ و فرهنگ ؟
خنده ام قطع نميشود
به خصوص به تاريخ و فرهنگ كه ميرسم بيشتر ميخندم
به واسطه نوشته اى از " رضا قاسمى " و بحث و جدل هاى نوجوانانى كه چند سال پيش كودك بودند و شاگردانم ، آكادمى گوگوش را پيگيرى كردم
خوشحالم
خيلى خوشحال
براى هزارمين بار به يادم آورد كه همه چيزمان به همه چيزمان مى آيد
برندگان سه دوره ، دو مرد و يك زن محجبه
گوشى كه ذره اى ، فقط ذره اى موسيقى شناس بأشد قطعا درك خواهد كرد كه در بين شركت كننده گان بودند كسانى كه فاصله ى نجومى به لحاظ موزيكاليته و جنس صدا با هم وطن محجبه مورد علاقه هموطنان محجبه پسند و بى هنر ، داشتند
عزيز من ، جان به جانمان كنند زن ايرانى استاندارد دارد
گردن به پايين حركت نكند ، گردن به بالا هم پوشيده باشد
مادر خوبى براى فرزندان ، و اگر هم فعاليتى دارد ، به همت شوهر باشد
بى اعتماد به نفس و مظلوم
ياهاهاها ( بخوانيد نوحه ) بخواند و هيچ خلاقيتى نداشته باشد
در يك كلام " خااااااانم " باشد
احساس بالاآورده گى دارم از فرهنگ و اجتماع و تاريخ و سياست و همه چيز سرزمينم
از اينكه دكتر را براى همه چيز انتخاب ميكنيم جز كيفيت طبابتش
از اينكه هنرمند را براى هر چيز انتخاب ميكنيم جز سطح هنرى أش
از اينكه بدبختيم
از اينكه پيشرفت نميكنيم
از اينكه نمى آموزيم
از اينكه شعار ميدهيم و هزار روشنفكر بازى تهوع آور در مي آوريم و در آخر مغزمان از اعضاى خبرگان رهبرى هم فسيل تر و عقب مانده تر است
از اينكه خيلى ها ميگفتند كاش اتفاقى بيافتد ، و در خانه نشسته و شايد تخمه هم خوردند و اخبار جنبش سبز را از شبكه هاى خارجى دنبال كردند و از خودشان نپرسيدند كه وظيفه من چيست ؟؟؟؟
از اينكه عاشق حكم اعداميم ، چه در ملأ عام چه در سحرگاه زندانها
از اينكه مردى را كه گوشواره مى اندازد مستحق تجاوز گروهى ميدانيم
از اينكه هنوز هم اين چيزها عصبانى ام ميكند
از اينكه غيرت نداريم ، فرهنگ نداريم
از اينكه عاشق آقا بالاسريم
 
 
 
پریسا دانشور ( پری کوچک غمگین ) 22 . فروردین ماه . 1392

۱ نظر:

Aghil گفت...

از مردمی که اهل مطالعه نیست اهل تحقیق نیست و هر دروغ یا اراجیفی از چند ده پیش شنیده و مدادم تکرار میکند و همه چیز را به همه چیز ربط میدهد چه انتظاری میتوان داشت ! کی میشود بیدار شویم و بفهمیم بین ما و تاریخی و فرهنگی که به آن مینازیم چقدر فاصله افتاده !