تنها پژواك قدم هاشان بود به روى برف و صداى نفس هاى همنفسانى كه تا پاى جان با هم ماندند
گويى آرش تكثير شده بود
خواب ديدم دنيا كوچك شد ، آنقدر كوچك كه تمام كوهها و دريا ها نقطه اى شدند به زير پاهايم
با چند قدم كوتاه از تمام اقيانوسها و قاره ها گذر كردم و رسيدم
به اژدهايى خشمگين ميمانست
نوازشش كردم
آواز خواندم و آرام شد
آغوشش را گشود
چه آسوده آرميده بودند پسران كوهستان
همصدا شديم
"كوه بلندى سر راهم نشسته ، همسفران يكسره در غم نشسته"
پریسا دانشور ( پری کوچک غمگین ) 3. مرداد.1392