دلم از مرگ بیزار بود ، اما نمیدانم از چه همنشین لحظه هایم شده ست
در کمین نشسته ، عزیزانمان را یک به یک میرباید و در خاک میکند
ناله میکنیم
راهی جز این نداریم
در این لحظات اما دریافتم که چه نعمتی ست اشک و دوست
بوسه میزنم بر دستانی که در این روزهای تلخ برایمان نوشتند
بر قدمهایی که همراهیمان کردند تا استوار بمانیم
بر چشمانی بوسه میزنم که برما و با ما گریستند و بر قلبهایی که برایمان تپیدند
روزگار غریبی ست نازنین
پریسا دانشور ( پریِ کوچکِ غمگین) 16. خرداد .1390
parisadaneshvar@gmail.com
در کمین نشسته ، عزیزانمان را یک به یک میرباید و در خاک میکند
ناله میکنیم
راهی جز این نداریم
در این لحظات اما دریافتم که چه نعمتی ست اشک و دوست
بوسه میزنم بر دستانی که در این روزهای تلخ برایمان نوشتند
بر قدمهایی که همراهیمان کردند تا استوار بمانیم
بر چشمانی بوسه میزنم که برما و با ما گریستند و بر قلبهایی که برایمان تپیدند
روزگار غریبی ست نازنین
پریسا دانشور ( پریِ کوچکِ غمگین) 16. خرداد .1390
parisadaneshvar@gmail.com
۲ نظر:
روزگار غریبی ست نازنین
عزيزم صبور باش
صبور
ارسال یک نظر