"حوض نقاشى"



فقر ، جنگ ، عقب ماندگى فرهنگى ، غم و هر آنچه كه به كودكان تحميل ميشود را نميتوان بسته بندى زيبا كرد و به جامعه تزريق كرد به عنوان "جبر" ، "قسمت" و هر مزخرف ديگرى . به همين سادگى . فقير فقير است ، گرسنگى بد است ، فاصله ى طبقاتى نفرت انگيز است ، تحمل بيمارى سخت است . حال ميخواهد از جانب هاليوود ، باليوود يا جاليوود (سينماى جمهورى فخيمه ) باشد . مساله دارم با نگاه كالايى به كودك . با "ميم مثل مادر" ، با " حوض نقاشى" با فيلمهاى مجيدى . واژه گانى چون : پاسخگويى ، وظيفه و احساس مسئوليت در ادبياتِ جامعه ، والدين ، سيستم آموزشى و هر آنچه به كودكان مربوط ميشود اصلا تعريف نشده . و اينچنين ميشود كه باغ وحشى به نام جامعه ى بشرى از شرق تا غرب و شمال تا جنوب كره زمين پديد مى آيد . همين

(پريسا دانشور پس از تماشاى فيلم "حوض نقاشى" ، برنده سيمرغِ بريانى شده ى فجر)



پریسا دانشور ( پری کوچک غمگین ) ۲۷. مرداد.۱۳۹۲




" نى زن سرگردان "


پارسا جان ، چه قصه آشنايى
خاموشىِ تو خاموشى نسلى ست كه از گذشتگانش سياهى و آواره گى و ويرانى به ارث برد
خاموشى نسلى كه به نسل بعد هم تعلق نداشت 
" نى زن سرگردان "سفرت به خير 

به شكوفه ها به باران برسان سلام ما را 



پریسا دانشور ( پری کوچک غمگین ) ۱۴. اسفند.۱۳۹۱

يك ، دو ، سه ، چهار ، پنج ، شش

شش
شش سال تمام شد و امروز وارد هفتمين سال ميشويم عزيزم



هفتمين سال زندگى مشترك
هفتمين سال با هم بودنمان 
هفتمين سال دوست بودنمان
روزى كه چهل و دومين سالگرد ازدواج مامان و بابا را جشن ميگرفتيم ، با خنده به مامان گفتم : ماماااااااان ، خسته نشديد ؟
چهل و دو ساااااااال
بس نيست ؟
مامان با آرامش هميشه گى و دلنشين ش گفت : تازه اولشه




پریسا دانشور ( پری کوچک غمگین ) ۵. بهمن.۱۳۹۱

باشید تا باشیم




بچه که بودم پنجاه خیلی بود 

بابا که پنجاه ساله شدند میترسیدم
از پیری
از چروکهایی که یک به یک وجودشان را خسته میکرد
از اتفاقاتی که با گذر زمان در انتظارمان بود
اما امروز ، چهارم آبان ،خورشید با طلوع ش نوید پنجاهِ مبارکی را داد
پنجاهمین سالگرد ازدواج پدر و مادری که ذره ذره وجودشان را هدیه به فرزندانشان کردند
مامان جان ، بابا جان
حضورتون،وجودتون،محبتتون،عشقتون،انگیزه ایه برای زندگی
باشید تا باشیم




پریسا دانشور ( پری کوچک غمگین ) 4. تیر.1391