به یاد فاتحان برودپیک

تنها پژواك قدم هاشان بود به روى برف و صداى نفس هاى همنفسانى كه تا پاى جان با هم ماندند
گويى آرش تكثير شده بود
خواب ديدم دنيا كوچك شد ، آنقدر كوچك كه تمام كوهها و دريا ها نقطه اى شدند به زير پاهايم
با چند قدم كوتاه از تمام اقيانوسها و قاره ها گذر كردم و رسيدم
به اژدهايى خشمگين ميمانست
نوازشش كردم
 آواز خواندم و آرام شد
آغوشش را گشود
 چه آسوده آرميده بودند پسران كوهستان
همصدا شديم
"كوه بلندى سر راهم نشسته ، همسفران يكسره در غم نشسته"


پریسا دانشور ( پری کوچک غمگین )  3. مرداد.1392
 
 
 
 
 
 

ملیجکان موسیقی

 
 
نقل اين روزهاى موسيقى ايران ، نقل " مارادونا رو ول كن ، استاد اسدى رو بچسب " شده است .
ظاهرا بايد خامنه اى و احمدى نژاد و وزارت اطلاعات و سپاه و فارس و كيهان را ول كنيم و عده اى از اساتيد موسيقى را بچسبيم .
از دل جمهورى اسلامى ، مجموعه هاى ...
كوچكى زاده شده اند كه مليجك وار در أداره ها و بخش هاى مختلف مديريتى تار عنكبوت گسترانيده و به همان شيوه بازجويان وزارت اطلاعات و بنگاه خبرپراكنى شان ( فارس و كيهان ) ، با هر كس كه با آنها نيست ، رفتار ميكنند .
واحد موسيقى إرشاد و خانه موسيقى در اين سألها با رفتار تهوع آورشان تنها اين شعر را بر ذهن ها تداعى ميكنند ؛ "چو شیران برفتند از این مرغزار ، کند روبه لنگ اینجا شکار" .
"راهی ارشاد اسلامی شدم نه وزارت فرهنگ و هنر، در درب ورودی این وزارت خانه با چند سوال کلیشه ای که کجا می روی با کی کار داری؟ وارد شدم ... بعداز چند ماه کارشناسی عزیزانی همچون درویش رضا منظمی که (همشهری خود بنده است ) و داود گنجه ای مرا فرا خواندند وقتی از چند و چون کار باخبر شدم فهمیدم که 4 رتبه وجود دارد. درب پاکت را بدون اجازه باز کردم و برگه را دیدم انگار آب سردی را بر روی زحماتم در این چند سال ریخته بودند.جالب بود که از درجه های اول،دوم،سوم و چهارم هنری به من درجه آخر یعنی درجه چهارم هنری را داده بودند."
اين ها تراوشات ذهنى جوان كم تجربه و جوياى نامى نيست
اين نوشته ى استاد فرج على پور يكى از بزرگان موسيقى محلى ايران است
مارکس می گوید :تاریخ دوبار تکرار می شود: بار اول به صورت تراژدی و بار دوم به صورت کمدی . و قهرمانان این تاریخ دو بار زائیده می شوند: یکبار در قامت یک اسطوره و بار دوم به شکل یک دلقک.
تراژدى در غالب استاد أسدى زاده شد ، و حال پيدا كنيم دلقكهاى اين روزگار را
 
 
 
پریسا دانشور ( پری کوچک غمگین ) 8. تیر.1392

تو از سلاله ليلی من از تبار جنون




ميترسم
ميترسم
نه از اين روزها
از فرداى انتخابات ميترسم
مهم نيست چه ميشود و چه كسى "انتخاب" يا "انتخابانده" ميشود
پديده خطرناك اين دوره از فرداى انتخابات رنگ و شكل جديدى به خود خواهد گرفت
...
چه جنگ بيهوده و غم انگيز و غير قابل باورى به راه افتاد
نه ميان مردم و حكومت
نه ميان دولت و ملت


ميان من و تو
ميان كسانى كه هدفشان مشترك است و وسيله شان متفاوت
چقدر غم انگيز است ديدن اين جنگ ميان "راى دهندگان" و "تحريمى ها"
دلم ميخواهد جام شرابى به هر كدام هديه كنم و برايشان بخوانم :
چرا ز هم بگريزيم ، راهمان که يکي است
سکوتمان، غممان، اشک وآهمان که یکی است

چرا زهم بگریزیم؟دست کم یک عمر
مسير ميکده وخانقاهمان که يکی است

تو از سلاله ليلی من از تبار جنون
اگر نه مثل هميم، اشتباهمان که يکی است

من وتو هردو به ديوار ومرز معترضيم
چرا دو توده ی آتش؟گناهمان که يکی است

اگر چه رابطه هامان کمی کدر شده است
چه باک؟ حرف وحدیث نگاهمان که یکی است

تو گر سپيدی روزی ومن سياهی شب
هنوز گردش خورشيد وماهمان که يکی است.....

شعر : محمد سلمانى



پریسا دانشور ( پری کوچک غمگین ) 22. خرداد.1392

...

ديگر نه فقط ما ، كه تركيه و مريخ و كهكشان راه شيرى هم دارند به "خرداد پر از حادثه "عادت ميكنند .





پریسا دانشور ( پری کوچک غمگین )  خرداد.1392

من ايرانى ام آرمانم شهادت


ميخندم ، ميخندم ، ميخندم
از ته دل ميخندم
... نه اشتباه نكنيد
اتفاقا به " آرمانم شهادت " نميخندم
"من ايرانى ام " برايم فكاهى و تبديل به طنز شده
احساس بى وطنى ميكنم
احساس بى ريشه گى
كدام وطن ؟ كدام سرزمين ؟ كدام هم وطن ؟ كدام تاريخ و فرهنگ ؟
خنده ام قطع نميشود
به خصوص به تاريخ و فرهنگ كه ميرسم بيشتر ميخندم
به واسطه نوشته اى از " رضا قاسمى " و بحث و جدل هاى نوجوانانى كه چند سال پيش كودك بودند و شاگردانم ، آكادمى گوگوش را پيگيرى كردم
خوشحالم
خيلى خوشحال
براى هزارمين بار به يادم آورد كه همه چيزمان به همه چيزمان مى آيد
برندگان سه دوره ، دو مرد و يك زن محجبه
گوشى كه ذره اى ، فقط ذره اى موسيقى شناس بأشد قطعا درك خواهد كرد كه در بين شركت كننده گان بودند كسانى كه فاصله ى نجومى به لحاظ موزيكاليته و جنس صدا با هم وطن محجبه مورد علاقه هموطنان محجبه پسند و بى هنر ، داشتند
عزيز من ، جان به جانمان كنند زن ايرانى استاندارد دارد
گردن به پايين حركت نكند ، گردن به بالا هم پوشيده باشد
مادر خوبى براى فرزندان ، و اگر هم فعاليتى دارد ، به همت شوهر باشد
بى اعتماد به نفس و مظلوم
ياهاهاها ( بخوانيد نوحه ) بخواند و هيچ خلاقيتى نداشته باشد
در يك كلام " خااااااانم " باشد
احساس بالاآورده گى دارم از فرهنگ و اجتماع و تاريخ و سياست و همه چيز سرزمينم
از اينكه دكتر را براى همه چيز انتخاب ميكنيم جز كيفيت طبابتش
از اينكه هنرمند را براى هر چيز انتخاب ميكنيم جز سطح هنرى أش
از اينكه بدبختيم
از اينكه پيشرفت نميكنيم
از اينكه نمى آموزيم
از اينكه شعار ميدهيم و هزار روشنفكر بازى تهوع آور در مي آوريم و در آخر مغزمان از اعضاى خبرگان رهبرى هم فسيل تر و عقب مانده تر است
از اينكه خيلى ها ميگفتند كاش اتفاقى بيافتد ، و در خانه نشسته و شايد تخمه هم خوردند و اخبار جنبش سبز را از شبكه هاى خارجى دنبال كردند و از خودشان نپرسيدند كه وظيفه من چيست ؟؟؟؟
از اينكه عاشق حكم اعداميم ، چه در ملأ عام چه در سحرگاه زندانها
از اينكه مردى را كه گوشواره مى اندازد مستحق تجاوز گروهى ميدانيم
از اينكه هنوز هم اين چيزها عصبانى ام ميكند
از اينكه غيرت نداريم ، فرهنگ نداريم
از اينكه عاشق آقا بالاسريم
 
 
 
پریسا دانشور ( پری کوچک غمگین ) 22 . فروردین ماه . 1392

...



عزيزكم
چه فرق ميكند ؟؟؟؟
تهران ، سيدنى ، لندن يا هر كجا 
مغزهاى پوشالى را شهر ها درمان نميكنند


پریسا دانشور ( پری کوچک غمگین ) 20. دی.1391

یک درد دل ، ... همین

دولت و مردم جزئى از هم هستند
چقدر سخت است كه تو با دولت بر سر مردم بجنگى و همان مردم در مقام انتخاب ، مستقيم يا غير مستقيم دولت را برگزينند
و تو را به عناوين مختلف متهم كنند
كودك درون ديگر وجود ندارد
بزرگ شده ست و به شدت ديكتاتور
ديكتاتورهاى درون ما چه قدرتى به دستان سياستمدارانمان ميدهند براى نشان دادن برق شمشميرِ خون ريزشان
چه چرخه معيوبى دارد اين دنيا

چه چرخه معيوبى دارد اين دنيا


پریسا دانشور ( پریِ کوچکِ غمگین) 17. دی.1391